شعر دایی حسین در مورد نازنین زهرا
اوج گرما بود اوایل مرداد * خبری آمد که خدا گلی به ما داد
امد نزد ما و نامیدنش نازنین زهرا * شدیم خرسند و پریدیم از هوا روی زمین
کوچک بود و داشت گولی به دهان * شکر کردیم پروردگار که داد اولاد به جهان
قد کشید و کم کم افتاد به راه * گویی ندارد بسانش شاه
خانوم شد و رفت امسال دبستان * او هست و میزند قدم در گلستان
دایی دارد تو را دوست ای نازنین * دانم که روزی روی از ایران زمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی